اخبار

خواستگاری با آبمیوه های مسموم!

زن و مرد سارق با نقشه‌ای حساب‌شده دست به سرقت از دختران دم‌بخت می‌زدند. زن نقش عروس را بازی می‌کرد و با شناسایی دختران پولدار آنها را برای برادرشوهر قلابی‌اش خواستگاری می‌کرد و مرد در نقش خواستگار ظاهر می‌شد و با نوشیدنی مسموم نقشه سرقت را عملی می‌کرد.تحقیقات پلیس برای دستگیری زن و مرد سارق، 12مردادماه شروع شد.

دختر جوانی که 15میلیون تومان طلایش به سرقت رفته بود، نخستین شاکی پرونده بود. او به مأموران گفت: من در فروشگاه پوشاک کار می‌کنم و وضع مالی خوبی دارم. چند روز پیش زن جوانی برای خرید به آنجا آمد و خودش را پرستو معرفی کرد. در همان زمان کوتاه با هم دوست شدیم و وقتی متوجه شد که مجرد هستم، مرا برای برادرشوهرش خواستگاری کرد. زن جوان مدعی شد که برادرشوهرش چند روز پیش مرا در مغازه دیده و از من خوشش آمده و برای همین او را فرستاده تا مقدمات خواستگاری را انجام دهد.

شاکی ادامه داد: پرستو پس از خواستگاری شماره موبایل مرا گرفت تا در اختیار برادرشوهرش قرار دهد و همان روز مرد جوان که خودش را پویا معرفی می‌کرد، با من تماس گرفت. پس از آن آشنایی ما آغاز شد و به‌صورت پیامکی با هم در ارتباط بودیم تا اینکه بعد از گذشت 2روز پرستو به مغازه‌ام آمد و خواست تا در پارکی با هم قرار بگذاریم تا خواستگارم را ببینم. من هم سر قرار حاضر شدم و خواستگارم که مرد شیک‌پوشی بود را ملاقات کردم. درحالی‌که هر سه‌نفرمان روی نیکمت نشسته بودیم و حرف می‌زدیم، خواستگارم به بهانه خرید آبمیوه رفت و دقایقی بعد با 3پاکت آبمیوه برگشت. یکی از آنها را به من داد اما بعد از خوردن آبمیوه دچار سرگیجه شدم و شنیدم که پرستو به پسرجوان گفت: «زود باش طلاهایش را بردار».

پس از آن بیهوش شدم و وقتی چشمانم را باز کردم دردرمانگاه بودم. گویا مردمی که در پارک بودند وقتی دیدند من بی‌حال روی نیمکت افتاده‌ام مرا به درمانگاه رسانده بودند. آنجا بود که متوجه شدم همه طلا و جواهراتم به ارزش 15میلیون تومان به سرقت رفته است. تعدادی ازطلاها هم متعلق به دخترخاله‌هایم بود که برای رفتن به سر قرار با خواستگارم آنها را قرض گرفته بودم.

شکایت‌های سریالی

پس از شکایت دختر جوان، تیمی از مأموران پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران زیرنظر قاضی عموزاد، بازپرس شعبه چهارم دادسرای ناحیه 34تهران، مأمور رسیدگی به این پرونده شدند. آنها اما در مدتی کوتاه با چندین شکایت مشابه روبه‌رو شدند که نشان می‌داد زن و مرد جوان به‌صورت سازمان یافته و سریالی دختران دم بخت را شکار کرده و با بیهوش کردن آنها دست به سرقت طلاها و جواهراتشان می‌زنند. بیشتر مالباخته‌ها دختران مجرد 30تا 40سال بودند که در مغازه یا داروخانه‌ها کار می‌کردند. آنچه در میان همه سرقت‌ها یکسان بود حضور زن جوانی به نام پرستو بود که دختران را برای برادرشوهرش خواستگاری می‌کرد و به این بهانه آنهارا سر قرار می‌کشاند.

دستگیری

کارآگاهان همچنان سرگرم تحقیق بودند تا اینکه با انجام شگردهای پلیسی و اقدامات اطلاعاتی موفق شدند مخفیگاه خواستگار قلابی به نام حمیدرضا را در جنوب پایتخت شناسایی کنند. آنها برای دستگیری او وارد عمل شدند و روز شنبه زمانی که او قصد سرقت از طعمه جدیدی را داشت، وی را به دام انداختند. با دستگیری مرد جوان، درحالی‌که تحقیقات برای دستگیری همدست او ادامه دارد، تاکنون 15دختر در تهران و 20نفر در کرج از خواستگار قلابی و همدستش شکایت کرده‌اند. در شرایطی که تحقیقات برای دستگیری همدست وی ادامه دارد قاضی پرونده مجوز انتشار تصویر این مرد سارق را صادر کرده است و کسانی که در دام وی گرفتار شده‌اند می‌توانند برای شکایت به پایگاه پنجم پلیس آگاهی پایتخت مراجعه کنند.

کوله‌باری از سابقه

حمیدرضا که هنگام کلاهبرداری‌هایش خود را پویا معرفی می‌کرد، مجرمی سابقه‌دار است که تا‌کنون چندین بار به جرم سرقت دستگیر شده‌ است. او از سرقت‌هایش می‌گوید:

  • چند سال داری ؟

38سال.

  • چطور شد که نقشه کلاهبرداری و سرقت از دختران دم بخت به ذهنت رسید؟

اوایل امسال بود که از شهرستان به تهران آمدم. خانواده‌ام در شهرستان زندگی می‌کنند و من هم تصمیم گرفتم برای کار به پایتخت سفر کنم. چون واقعا در شهرستان کار نیست. من قبلا گاوداری داشتم اما سود زیادی برایم نداشت. در تهران هم برخلاف آنچه تصورم بود کاری نبود. یکی از روزها که نا امید در پارکی نشسته بودم با زنی به نام پرستو آشنا شدم. با هم درددل کردیم و متوجه شدم که او هم مشکلات مالی دارد. بعد به او پیشنهاد دادم که دختران دم بخت را به بهانه ازدواج شناسایی کند تا با بیهوش کردن آنها نقشه سرقت را عملی کنیم. پرستو هم قبول کرد تا نقش همسر برادرمن را اجرا کند و دختران را سر قرار بکشاند.

  • برای اینکه نظر طعمه‌هایت را جلب کنی، چه کار می‌کردی؟

خودم را گریم می‌کردم تا خوش تیپ به‌نظر برسم. درواقع موهایم را رنگ می‌کردم عینک دودی مارک‌دار و گران‌قیمت می‌زدم و لباس‌های شیک می‌پوشیدم و به سر قرار می‌رفتم. بعد از آن مرحله فریب آنها بود. به یکی از دختران می‌گفتم مهندسم، به دیگری می‌گفتم مغازه دارم و بازاری‌ام. پس از آن در محل قرار قرص‌های خواب‌آور را در آبمیوه حل می‌کردم. به‌طوری که طعمه‌هایم بعد از نوشیدن آبمیوه مسموم بیهوش می‌شدند. مرحله آخر هم سرقت طلا و جواهراتشان بود.

  • با طلاها چه می‌‌کردی؟

آنها را در یکی از طلافروشی‌ها می‌فروختم.

  • در مجموع چقدر پول گیرت آمد؟

30یا 40میلیون تومان.

  • با این پول چه کردی؟

پول‌ها را با همدستم تقسیم می‌کردم.

  • اما با توجه به تعداد مالباخته‌ها به‌نظر می‌رسید مبلغ بیشتری سرقت کرده باشی؟

راستش طلای سرقتی را مفت از من می‌خریدند. زیر قیمت بازار. از طرفی پول باد آورده را هم باد می‌برد. اصلا نمی‌دانم چطور این همه پول خرج شد. فقط بخشی از آن را برای همسرم فرستادم.

  • فرزند هم داری؟

یک پسر و دختر 8و 6ساله دارم.

  • سابقه داری؟

8سابقه سرقت در تهران و شهرستان دارم. نخستین سابقه‌ام به سال83 برمی‌گردد که به خانه‌ای در شهرستان دستبرد زدم اما پول خوبی گیرم نیامد.

  • نمی ترسیدی با بیهوش کردن دختران باعث مرگ آنها شوی؟

نه، من کمی از قرص‌های خواب‌آور را داخل آبمیوه می‌ریختم و اصلا احتمال نداشت با این مقدار کم جان آنها به خطر بیفتد.

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا